به تلافی چهار دیپلمات عماد مغنیه دیوید دوج آمریکایی را گروگان گرفت


سی سال از ربوده شدن چهار دیپلمات ایرانی در سفارت ایران در بیروت می‎گذرد. در این سال‎ها  شخصیت‎ها و گروه‎های زیادی که از جهتی با موضوع دیپلمات‎‎های ربوده شده در ارتباط بوده‎اند، درباره این حادثه و جوانب مختلف آن اظهارنظر کرده‎اند. از مقامات ایرانی در وزارت خارجه گرفته تا مسئولین لبنانی که از ابتدای این ماجرا با آن درگیر بوده‌اند.

اما تاکنون کمتر مصاحبه یا نوشته‎ای از سفیر وقت جمهوری اسلامی ایران در بیروت شنيده یا دیده شده است.

http://sobhegharib.persiangig.com/image/tashkile%20zionism/untitled2.jpg

«حجت‎الاسلام موسی فخر روحانی» که اکنون 66 سال دارد و در مقطع زمانی حمله رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان، مسئولیت سفارت ایران در آن کشور را بر عهده داشته است، در خصوص واقعه ربوده شدن چهار دیپلمات ایرانی حرف‎‎های شنیدنی بسیاری دارد.

در این گفت‎وگو که سی سال پس از اين واقعه انجام شده است، حجت‎الاسلام فخر روحانی زوایای جدیدی از این ماجرا را برای خوانندگان هفته نامه پنجره بیان می‎کند.

*از چه زمانی سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیروت به شما محول شد؟

بعد از انتخاب حضرت آیت‎الله خامنه‎ای(مدظله العالي) به ریاست‎جمهوری و تشکیل دولت، مرحوم آیت‎الله مشکینی و آقایان آیت‎الله یزدی و آیت‎الله طاهری خرم آبادی از من خواستند كه با وزارت امور خارجه همکاری کنم و این همکاری به انتصاب بنده و آن مأموریت انجامید. البته انتخاب کشور محل مأموریت با من بود و چون حساسیت زیادی در کشور‎های اروپایی علیه من پدید آمده بود و کشور ما هم درگیر جنگ با عراق بود، شخصا آن کشور را انتخاب کرده بودم تا با حضور در جبهه جنگ فرقی نداشته باشد.

*مأموریت شما تا چه زمانی ادامه داشت؟

تا شروع مذاکرات سازش بین رژیم جمیل و رژیم صهیونیستی که در صدد گسترش سیاست کمپ دیویدی بودند.

*در ماجرای گروگان‎گیری چهار دیپلمات ایرانی که در زمان مسئولیت شما به‎وقوع پیوست، نخستین اقدام شما چه بود ؟

اهمیت مسأله برای من زیاد بود و ابعاد آن گوناگون. ابتدا باید عرض کنم کسی که شخصا مأموریت در لبنان را می‎پذیرفت، باید خود را برای چنين مشکلی آماده می‎کرد. لبنان کشوری بود که فقط با 50 دلار می‎شد سفیر آمریکا، فرانسه، چین، شوروی و هر کشور دیگری را ترور کرد؛ چه رسد به سفیر جمهوری اسلامی ايران که در آن زمان و در یک کشور عربی جز خدا یاوری نداشت. پس قضیه برای شخص محسن موسوی و حاج احمد متوسلیان و ديگران غیر منتظره نبود.

اهمیت مسأله برای من دلایل مختلفی داشت آقا محسن موسوی تنها همفکر من در سفارت بود. سر سفره امام زمان(عج) بزرگ شده بود و از خانواده‌اي روحانی بود و تهجد و زیارت عاشورایی دلپذیر داشت. وی در قبال کار، تعهدی ویژه داشت. ساعت کار برای او مطرح نبود. ما هر دو در سفارت زندگی می‎کردیم و لااقل تا ساعت 12 شب یکسره کار می‎کردیم. علاوه‎بر آن بزرگوار، تعداد کمی کارمند نيز بعد از پیروزی انقلاب در سفارت بودند ولی به‎دلیل رفت و آمد با کارمندان قدیمی برای ارسال اخبار و تحلیل‎های محرمانه قابل اعتماد نبودند. همه این امور توسط آقا محسن انجام می‎شد.

 مهم‎تر از همه این‌که جنگ لبنان در آن ماه‎ها دقیقا با این بهانه شروع شده بود که یک دیپلمات رژیم صهیونیستی در لندن ترور شده بود. دقیقا کمتر از دو ساعت پس از ترور دیپلمات اسراییلی در لندن، مقر یاسر عرفات از هوا، زمین و دریا مورد هجوم رژیم صهیونیستی قرار گرفت و همان روز‎ها طی چند ساعت با 9 موشک، سفارت جمهوری اسلامی نیز مورد حمله واقع شده بود.

از آنجا كه در عرف سیاسی حمله به یک دیپلمات و هر گونه تعرضی از این دست مفهومی کمتر از حمله و تعرض علیه یک ملت نداشته و ندارد؛ بنابراین گروگان‎گیری چهار دیپلمات ایرانی به معنای تعرض همه‎جانبه به ملت بزرگ ایران بود که طبعا قابل تحمل و تسامح نبود. بر این اساس نخستین اقدامی که به محض دریافت خبر انجام دادم، تماس با رییس‎جمهوری لبنان آقای «الیاس سرکیس» بود.

*واکنش الیاس سرکیس چه بود؟

او قول مساعد داد ولی افزود: «شما می‎دانید بیش از 50 دولت بر لبنان حاکمند و من رییس ضعیف‎ترین دولت در میان آن‎ها هستم.» و پیشنهاد کرد: «شما با رهبران احزاب مهم لبنان و فلسطین هم تماس بگیرید.»

علاوه‎بر دیدار‎ها و استمداد‎ها از یاسر عرفات «رییس سازمان آزادی‎بخش فلسطین»، «جرج حبش»، «نایف حواتمه» و رهبران احزاب لبنانی، از ناصری‎ها و امل و ديگران نیز درخواست كمك كردم.

*آیا اسناد معتبری مبنی بر این‎که «سمیر جعجع» و فالانژها با همکاری اسراییل دیپلمات‎ها را ربوده باشند در دست داشتید؟

در پاسخ به این سؤال باید ابتدا نکته‎ای کلی را عرض کنم. غیر از حزب الله، همه احزاب و غیر از شیعه همه مذاهب لبنان روی دوش قدرت‎های خارجی زندگی می‎کنند. وابستگی تشکیلات سمیر جعجع به رژیم صهیونیستی به قول معروف از کفر شیطان آشکارتر بود. سمیر جعجع که فعلا دولت‎های غربی و عربی مرتجع، و نوکران دست‎نشانده آن‎ها در جناح 14 مارس، برای ریاست‎جمهوری وی در آینده تلاش می‎کنند، با سوابق بدي که در جريان قتل چهره‎‎های مطرح لبنان دارد و در عین‎حال به حیات ننگین خود ادامه می‎دهد، موقعیت خود را مرهون وابستگی به رژیم صهیونیستی می‎داند.

در آن زمان بخش وسیعی از لبنان و سراسر بیروت در اشغال اسراییل بود و همه تحرکات ما را زیر نظر داشتند. پس روشن است که آن گروگان‎گیری با دستور اسراییل و زیر نظر آن‎ها توسط یک عامل سرسپرده صورت گرفته است. نفس اقدام به‎وسیله تشکیلات سمیر جعجع سندی انکارناپذیر به‎شمار مي‌آيد و احتیاج به مدرک دیگری ندارد.

*هدف اسراییل از ربودن دیپلمات‎های ایرانی چه بود؟

رژیم صهیونیستی به سه دلیل به این اقدام نیاز داشت: تظاهر به قدرت در خاورمیانه، کسب اطلاعات از اهداف نظام ما و زمینه‎سازی برای ایجاد گفت‎وگو با جمهوری اسلامی حتي در حد رایزنی‎‎های غیر رسمی.

*گروگان‎گیری چگونه می‎توانست دلیلی برای قدرت نمایی باشد؟

همان‎گونه که گفتم حمله اسراییل به لبنان پس از ترور دیپلمات صهیونیستی در لندن با فاصله کمتر از دو ساعت رخ داد و اشاره کردم که در عرف سیاسی، تعرض به دیپلمات‎ها تعرض به کل ارکان یک ملت محسوب مي‌شود. بر این اساس این اقدام نوعی قدرت نمایی تلقي مي‌شد.

باید پذیرفت که هیچ رژیمی در دنیا از نظر بنیان، عنکبوتی‎تر از نظام صهیونیستی نیست. اقتدار اسراییل در چشم کشور‎های اروپایی، عربی و ديگر كشورها ناشی از همین واکنش‎‎های سریع و حساب شده است. اگر شما خودتان برای خودتان ارزشی قایل نشوید، چه انتظاری می‎توانید از دیگران داشته باشید؟ اسراییل برای «شالیط» که یک سرباز ساده بود چقدر کشته داد؟ چقدر کشت؟ چرا؟ برای آن‎که ثابت کند برای جان شهروندان خود ارزش قائل است!

حاصل چنین سیاستی ارزش قائل شدن جهان امروز برای نظام آنهاست. آیا اسراییل چیزی دارد که جای کشور‎هایی مانند عربستان، ترکیه و برخي كشورهاي ديگر را بگیرد؟ نه! پس آن همه اهتمام برای حمایت از آن رژیم، مرهون ارزشی است که سران آن‌ها برای مردم عادی (چه رسد به دیپلمات‎های‎شان) قائلند.

به‎عبارت روشن‎تر نفت عربستان و کشور‎های خلیج‎فارس برای آمریکا و اروپا نقش حیاتی دارد. اگر این کشور‎ها شیر نفتشان را به روی غرب ببندند، چه وضعی رخ خواهد داد؟ اقتصاد اروپا و آمریکا به کلی فلج می‎شود. آیا شیخ قطر یا پادشاه عربستان از چشم غرب و به‎خصوص آمریکا ارزشی بیش از یک دستمال کاغذی دارند؟ چرا؟ چون این رژیم‎ها برای مردم خود ارزشی قائل نیستند. نقش امروز ترکیه برای تحقق سیاست خاورمیانه‎ای آمریکا در زمینه براندازی رژیم سوریه برای همه روشن است. سؤال این‎جاست كه دولت ترکیه از این همه چاپلوسي آمریکا جز سرافكندگي ملت ترکیه چه دستاوردی خواهد داشت؟

وجهه اسراییل که بنیان آن بر غصب استوار است و همانند غده سرطانی به نابودی بشریت خواهد انجامید، از جديتي است که حاكمان آن برای آحاد مردم خود قائل هستند.

*اهداف دیگری که اشاره کردید را کمی شرح دهید.

در آن ایام تازه خرمشهر آزاد شده بود و حاج احمد متوسلیان نيز در آزادسازی آن شهر نقش مؤثری داشت. نظام جمهوری اسلامی چند روز پس از آزادی خرمشهر به حاج احمد مأموریت داد تا به‎عنوان وابسته نظامی جمهوری اسلامی ایران در لبنان کار کند. این مأموریت ماهیتی روشن داشت. از سوی دیگر آقا محسن کاردار سفارت جمهوری اسلامی بود و قاعدتا در کنار سفیر از اطلاعات زیادی برخوردار بود. فراموش نکنید که جنگ اسراییل علیه لبنان و فلسطینیان ساکن آن کشور فقط چند روز پس از آزادی خرمشهر به وقوع پیوست و آقای هاشمی رفسنجانی که در آن زمان شخصیتی تأثیرگذار در سیاست کشور محسوب مي‌شد، در خطبه نماز جمعه گفته بود: «ما این‎جا که با عراق می‎جنگیم، جنگ ما جنگ با اسراییل است. تیر ما غیر مستقیم به سرباز اسراییلی می‎خورد. ما به لبنان نیرو می‌فرستیم که مستقیما سینه سربازان اسراییلی را هدف بگیریم...»

جالب است بدانید که من به شش دلیل با این موضع آقای هاشمی مخالفت کرده بودم. امام راحل (قدس سره) نیز موضع بنده را تأیید کرده بودند.

اطلاع از موضع نظام جمهوری اسلامی برای رژیم صهیونیستی اهمیتی حیاتی داشت. پس از یک سو اعزام حاج احمد متوسلیان به لبنان به‎عنوان وابسته نظامی با نقشي كه در آزادسازی خرمشهر ايفا كرده بود، با مفهوم آزاد‎سازی فلسطین از چنگ رژیم صهیونیستی همراه بود.




*ما باید چکاری برای نجات دیپلمات‎ها انجام می‎دادیم؟

موقعیت دشوار دولت‎های آمریکا، شوروی و کشورهای اروپایی در برابر جمهوری اسلامی ایران از یک سو و شناختی که ملت‎ها از ماهیت سیاست امام راحل کسب کرده بودند از سوی دیگر هرچند دولت‎ها را در مقابل ما قرار می‎داد، اما در عوض مردم کشورها تا حدی به‎سوی ما جذب می‎شدند. در همین رابطه جوانانی که قبلا با گروه‎‎های «ساف»، «امل» و احزاب لبنانی و فلسطینی کار می‎کردند، جذب سفارت جمهوری اسلامی شدند. از جمله آن‎ها برادران مغنیه «فؤاد و عماد» که خبر ربوده شدن دیپلمات‎ها را برای ما آورده بود.

عماد مغنیه در آن زمان حدود 20 سال داشت ولی از درخشان‎ترین چهره‎‎های ساف بود. «ابوجهاد» شوهر خواهر یاسر عرفات و شخصیت برجسته ساف از او به‎عنوان چهره بی‎بدیلی که از ساف بریده و به ما پیوسته است یاد می‎کرد. روزي عماد مغنیه به اتفاق دو دوست قابل اعتمادش به سفارت آمد و به من گفت: «من با ساف کار می‎کنم ولی روحم با شماست.» گفتم: «می‎خواهی برای بچه‎‎های ساف خبرچینی کنی؟» گفت: «نه!» گفتم: «باید ثابت کنی!» چند روزی گذشت و در نیمه شبي بدون اطلاع قبلی، سران سازمان آزادی بخش فلسطین یعنی رهبران همه احزاب به صورت  دسته جمعی به سفارت آمدند و گفتند: «امروز دیوید دوج رییس دانشگاه آمریکایی بیروت ربوده شد و ما فکر می‎کردیم دوستان ما که متمایل به اتحاد جماهیر شوروی هستند، او را ربوده‌اند و بعد معلوم شد که کار آن‎ها نبوده است. بنابراين روی احزاب و گروه‎‎های گوناگون کار کردیم و سرانجام به این نتیجه رسیدیم که طرفداران شما او را ربوده‌اند. از اين رو آمده‌ايم از شما برای نجات وی کمک بگیریم.»

گفتم: «دیوید دوج فقط رییس دانشگاه آمریکایی نبود. او رئیس CIA در خاورمیانه هم بود. آیا ننگ فلسطینیان نیست که برای یافتن فردی با چنین ماهیتی به این در و آن در بزنند؟ به علاوه همین چند روز پیش کاردار ما به همراه وابسته نظامی ما و دو دیپلمات دیگر ربوده شدند. شما که سنگ مبارزه با رژیم صهیونیستی را به سینه می‎زنید، برای ما که در نخستین روز پیروزی انقلاب اسلامی ایران، دفتر رژیم صهیونیستی در تهران را به سفارت فلسطین تبدیل کرده‎ایم و شعار ما «امروز ایران؛ فردا فلسطین» بود، چه کرده اید؟ در این مورد کاملا بی‎تفاوت نبودید؟ »

گفتند: «دولت آمریکا حفاظت از منطقه مربوطه را به ساف سپرده بود...» گفتم: «دیگه بدتر!»

صبح روز بعد بعضی از دوستان وابسته به احزاب لبنانی و فلسطینی به سفارت آمدند و گفتند: «دیشب به کجا رسیدید؟» گفتم: «نمی‎دانم، سؤالتان پیرامون چيست؟» گفتند: «آقایان عرفات و دیگران که دیشب برای آزادی دیوید دوج به شما مراجعه کرده بودند چه پاسخی گرفتند؟ » گفتم: «من اصلا از ماجرا بی‎خبر بودم. خبر ربوده شدن او را از رهبران فلسطینی شنیدم.» گفتند: «می‎خواهی با دوج دیداری داشته باشی؟» گفتم: «چه ‎کسی ربوده است؟» گفتند: «شما از چه‎کسی خواسته بودید که ثابت کند از ساف بریده و به شما پیوسته است؟» گفتم: «یادم نیست.» گفتند: «عماد مغنیه» بنابراین فهمیدم که با هم هستند و اقدامشان مفهومی جز قطع کامل ارتباط از ساف و گرایش کامل به سفارت ندارد. عماد فرمانده گروه حفاظت آن منطقه بود!

ما می‎توانستیم به سهولت گروگان‎ها را جابه‎جا کنیم. اما چه کردیم؟ آقای هاشمی دوج را به درخواست حافظ اسد تحویل سوریه داد و او از آن‎جا راحت به آمریکا رفت و... عماد را هم به سوریه فرستاد که او را هم در سوریه کشتند! نتیجه کار چه می‎شود؟ نا امیدی بچه‎‎های حزب‎اللهي که از سوم خرداد، یعنی شب آزاد‎سازی خرمشهر بذر آن را در سرزمین لبنان پاشیده بودند.

*به‎نظر شما پیگیری سرنوشت چهار دیپلمات ایرانی چگونه باید دنبال شود؟

 فقط باید عزمی در بین باشد و اشخاصی که شایستگی و لیاقت این مهم را دارند، برگزیده شوند تا این ننگ از دامان ما پاك شود. این ننگ نیست که مردانی مانند آقا محسن موسوی، احمد متوسلیان و همراهانشان سی سال اسیر اسراییل باشند؟ 

منبع