مادری دیگر چشم به راه رفت....

این بار هجر غم انگیز مادر محمدتقی رستگار مقدم؛

http://tehranpress.com/images/upfiles/20151222/photo_2015-12-22_01-26-13.jpg

 پس از پدر و مادرکاظم اخوان، پدر محمدتقی رستگارمقدم، پدر و مادر سیدمحسن موسوی و پدر حاج احمد متوسليان، این بار مادر محمدتقی رستگار مقدم پس از 33 سال چشم انتظاری، آرزوی دیدار فرزندش را به سینه سرد خاک برد....

"طوبی ملازاده" صبح روز دوشنبه 30 آذر 94 بعد از سال‌ها دوری از فرزندانش دعوت حق را لبیک گفت و آسمانی شد. او 33 سال چشم انتظار ماند تا خبری از وضعیت فرزند اسیرش دریافت کند اما نهایتا بعد از سال‌ها فراق فرزند درگذشت.

http://bineshanim.persiangig.com/photo_rastegar2.jpg

اکنون از پدران و مادران چشم به راه، تنها مانده است مادری سالخورده و رنج دیده در خانه‌اي كوچك و قديمي، در محله «مولوي» تهران که انتظار علمدار رشيد فتح خرمشهر، «حاج احمد متوسليان» را می کشد..... امید که چشم به راه نرود...

تقی رستگار مقدم در بهمن ماه سال 1338 در شهر قم و در خانواده‌ای مذهبی متولد شد. تحصیلات خود را در زادگاهش به پایان رساند و به همراه مردم در فعالیت‌های سیاسی قبل از انقلاب نقش ایفا کرد. پس از پیروزی انقلاب برای مبارزه با ضد انقلاب به "مریوان" و "بانه" رفت و در آنجا با احمد متوسلیان آشنا شد و در عملیات‌های "محمد رسول الله"، "فتح المبین" و "الی بیت المقدس" در کنار او حضور داشت.

پس از فتح خرمشهر برای کمک به مردم لبنان به همراه نیروهای اعزامی به "سوریه" رفت و در 14 تیر 1361 به دست نیروهای حزب تندرو "فالانژ" در لبنان تحت امر رژیم غاصب اسرائیل ، به همراه احمد متوسلیان، سیدمحسن موسوی و کاظم اخوان اسیر شد. با وجود پیگیرهای صورت گرفته، خبر موثقی از آن‌ها بدست نیامده است.

شهید غلامعلی رستگار مقدم برادر محمد تقی نیز در سال 57 در جریان تظاهرات علیه رژیم منحوس پهلوی در خیابان طالقانی (آذر) قم توسط رژیم پهلوی به شهادت رسید. فرزند دیگر این خانواده ایثارگر نیز جانباز اعصاب و روان هشت سال دفاع مقدس است. "حسین رستگار مقدم" پدر آن‌ها در دی ماه 1390 بدون اینکه خبری از فرزندش داشته باشد، درگذشت.

***

مادر سیدمحسن موسوی در گذشت

پدر حاج احمد متوسلیان درگذشت

 پیام تسلیت رییس جمهور

«ایستاده در غبار» راهی جشنواره فیلم فجر شد

به گزارش روابط عمومی فیلم«ایستاده در غبار»، نسخه اولیه فیلم سینمایی ایستاده در غبار به دبیرخانه سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر ارائه شد. اولین فیلم محمد حسین مهدویان در حالی راهی جشنواره شد که بخش های فنی آن باقی مانده است.

 تدوین این فیلم توسط «سجاد پهلوان زاده» رو به پایان است و ساخت موسیقی آن نیز توسط «حبیب خزایی فر» همچنان ادامه دارد. بنابراین پس از اتمام مراحل فنی و در موعد مقرر، نسخه نهایی فیلم سینمایی «ایستاده در غبار» به دبیرخانه تحویل داده خواهد شد.

فیلم سینمایی ایستاده در غبار نخستین تجربه کارگردانی «محمدحسین مهدویان» در این مدیوم است. او که پیشتر مجموعه تلویزیونی «آخرین روزهای زمستان» را کارگردانی کرده بود، با فیلم سینمایی «ایستاده در غبار» اختمالا در بخش نگاه نو شرکت خواهد داشت.

این فیلم که به تهیه کنندگی حبیب اله والی نژاد و سرمایه گذاری سازمان فرهنگی اوج ساخته شده بخش های از زندگی «احمد متوسلیان» را به تصویر کشیده است.

 

ادامه نوشته

واقعاً کاری نمی‌توان کرد؟؟؟

http://images.khabaronline.ir/images/position50/img_pos_15-12-15-103550.jpg

کوروش علیانی/ دوازده هفته از فاجعه‌ی منا گذشته است و سه هفته‌ی پیش بالاخره خبر نهایی در مورد شهید رکن‌آبادی آمد و ما وانمود می‌کنیم روزگار نسبتاً آرامی داشته‌ایم. برای من غضنفر رکن‌آبادی نه به عنوان یک فرد نخبه، نه به عنوان یک فرد تأثیرگذار جهانی، نه به عنوان یک دیپلمات، نه به عنوان کسی که به او دین‌ها داریم، که اصلاً به عنوان یک شهروند مهم است.

این چه رسمی است؟ این چه روزگاری است؟ چرا هیچ کار نمی‌کنیم؟ سال ۱۳۵۷ یک شهروندمان را در لیبی دزدیدند، سید موسی صدر، رباینده کشته شده و خاک کاخش را به توبره کشیده‌اند، ما هنوز ردی از شهروند کشورمان نیافته‌ایم.

سال سال ۱۳۶۱ چهار شهروندمان (احمد متوسلیان و سه همراهش) را در لبنان دزدیدند، ما هنوز برشان نگردانده‌ایم. سال ۱۳۸۵ یک شهروند ما را در ترکیه ربودند، علی‌رضا عسگری، هنوز هیچ خبری از او نداریم. حالا هم دوازده هفته است که یک شهروند ما را در حج ربوده‌اند و کنار چندصد شهروند دیگرمان کشته‌اند و جسد تحویلمان می‌دهند و به قول آن شاعر «ما هیچ، ما نگاه». این چه وضعی است؟ چرا هیچ کاری نمی‌کنیم؟ اگر کاری می‌کنیم چرا به نتیجه نمی‌رسد؟

این‌ها شش شهروند مشهوری بودند که از ربودنشان باخبر هستیم، شاید دیگرانی هم باشند که ندانیم. واقعاً کاری نمی‌توان کرد؟ واقعاً باید نشست و دست روی دست گذاشت؟ تا کی؟ چرا؟

یک نفر بیاید دست کم به ما بگوید اگر کاری از دستمان ساخته است انجام بدهیم؛ هر کاری. اگر فایده‌ای دارد برویم یک تشکیلات مردم‌نهاد راه بیندازیم. برویم جلوی سفارت‌خانه‌ها بست بنشینیم. برویم جلوی سازمان ملل دهانمان را چسب بزنیم و دست‌هامان را دستبند.

این که نمی‌شود که شهروندان ایرانی در این دنیا امنیت نداشته باشند. فردا فرزند هر کدام از این مردم می‌خواهد برود در یک کشور دیگر برای تجارت یا تحصیل یا مداوا یا زیارت، باید دل همه‌ی کسانش تا زمان برگشتنش به ایران مثل سیر و سرکه بجوشد که مبادا بربایندش یا بکشندش؟.

ساده‌ترین سوال؛

در ایران ۱۳۹۴ تنها عکس‌العملی که در برابر ربودن و کشتن شهروندان کشور می‌توان انجام داد صبوری است؟ کار دیگری از ما ساخته نیست؟

 ***

تقدیم به خانواده شهید رکن آبادی